ثنا ثنا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

ثنا گلی

شبی که خیلی سخت گذشت

ظهر بیست و سوم باید می رفتم تهران ماموریت ,خیلی استرس داشتم آخه اولین بار بود که تو رو تنها میزاشتم از دو روز پیش کلی مقدمه چینی میکردم واست که عزیزم من باید برم تو اینجا پیش بابایی بمون ولی مگه تو قانع میشدی می گفتی مامانی با هم میریم منم میخوام بیام با برف بازی کنم آدم برفی درست کنم و این حرفا که میزدی جیگرم آتیش میگرفت.ولی چاره ای نبود از وقتی به دنیا اومدی به هر طریق ممکن نرفتم ماموریت این بار دیگه نمی شد .وقتی تو فرودگاه ازت خداحافظی کردم و دست تکون دادی نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شد.اونجا که رسیدم بهت زنگ زده با لحن کودکانه گفتی مامان تو تو هواپیما کوچولو بودی دیدی باهات بای بای کردم .اون شب سخت ترین شب زندگیم بود تا ...
30 دی 1392

کریسمس مبارک

           امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات داشتم کریسمس مبارک     اگه یه شب بیدار شدی و دیدی یه مرد چاق و گنده داره تورو  توی کیسش میزاره لطفا نگران نشو. چون من به بابا نوئل گفتم تورو برای کریسمس میخوام!       ...
18 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا گلی می باشد